واژه«گیله مرد» ازترکیب نام دو قوم «گیل» و «آمارد» (گیلامارد) تشکیل شده است و به ساکنان ناحیه یاد شده (چه زن و چه مرد) در جنوب دریای کاسپین اشاره دارد. تپه مارلیک یکی از نمادهای تمدن مردم «آمارد» است.
نویسنده مقاله: ب. کریمی
آمارد،اَمارد، امرد،مارد، مار، مرد، مردوی، مرت، اَمَرته، آمو، مردوس و مرداس،نامهای گوناگون یک تبار باستانی است که ابتدا در کرانه سفیدرود میزیستهاند و بعدها قلمرو آنها تا دره رود هراز گسترده شده است(ازرودبارتاآمل کنونی). این قوم یکی ازنیاکان مردم گیلان ومازندران است. آمارد در زبان های هندوایرانی به معنای «مَرد»است و خود کلمۀ مَرد در زبان اوستایی و پارسی از ریشه مُردن و هم ریشه با کلماتی همچون مرگ، مار ، مَرَ و مُرداد، و به معنای «نابودکننده» است.
آماردیها،مردمانی جنگجو، هنرمند، خود ساخته و مستقل و با همسایگان خود در کشمکش دایمی بودند.آنان ازحدود 5 هزارسال پیش تا قرنهای نخستین میلادی در ناحیه یادشده سکنی داشتند وتمدنی درخشان راحتی پیش ازمادها وهخامنشیان پدید آوردند. واژه«گیله مرد» ازترکیب نام دو قوم «گیل» و «آمارد» (گیلامارد) تشکیل شده است و به ساکنان ناحیه یاد شده (چه زن و چه مرد)(1) در جنوب دریای کاسپین اشاره دارد. تپه مارلیک یکی از نمادهای تمدن مردم «آمارد» است.
برخی مورّخین، آماردیها را اقوامی غیرآریایی میدانند و از آنها به عنوان جنگجوترین قیبله غیرآریایی یاد میکنند، اما مورخانی همچون فرای ، کورتو برونر، آماردیها را آریایی می دانند. ادوین نوریس مردم شناس و زبانشناس بریتانیایی آماردیها را باداههها(2) وسکاها مرتبط دانست هواینتیرهها را مردمی میداند که از یک ریشه و اساس بوده و به زبانهای شبیه به هم صحبت میکردهاند که احتمالا با زبان سکایی متفق بوده است.
هرودوت ، درکتاب «هیستوریای» ، در زمینۀ پرداخت های ساتراپ های امپراتوری هخامنشی به داریوش ، از مردم ان تیبارین ، ماکروین ، موزیکان ، ومارد (آمارد) نامبرده است.
یحیی ذکا ،درکتاب «کاروندکسروی» ، آورده است:
«اما «آماردان» یا «ماردان» ، در زمان لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران ، اینتیرهدرمازندران نشیم نمی داشتند ، وآن هنگام هنوز «تپوران» به آنجا نیامده بودند ؛ ولی سپس، چنان که از گفتههای [مورخیونانی] «استرابو» پیداست ، درآذربایجان و ارمنستان و پار سودی گر جا ها پراکنده شدهاند.»
ایگوردیاکونوف ، نام مردم آمارد را «آمرد» یا «آماردوس» میآورد ، ومیگوید: «گسترهای کوهستانی در جنوب شرقی ارسو بخشهای نزدیک سفیدرود ، که به دست کادوسیان وکاسپیا نبوده است،فرمانبردار ماد نشده و بخشی از سرزمین آنان نبودهاند.»
ابراهیم پورداوود دربارۀ آماردی ها نوشته است:
آمیان و سدرحدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت. وی وچند تن دیگر در باب جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی ، اسکندر و سلوکیان ، اشکانیان و ساسانیان از قومی به نام مردوی( Mardoi )یاآمردی( Amardoi ) یاد میکنند که درسواحل دریای کاسپین می زیستند و تیره ای از همین مردم در آسیای مرکزی ،نزدیکی «مرورود» (جیحون/آمویه) به سرمی بردند.»
نام پیشین سفیدرود درگیلان نیز، «آمرد، آمارد، آماردای یا آمَردو» بوده است و یونانیها به آن، «آماردوس» میگفتند. زمانی آماردی ها با اسکندر مقدونی جنگیدند و پادشاه مقدونی نتوانست آنان را مغلوب کند،و زمانی دیگر به دست فرهاد یکم، به سوی قفقاز کوچانده شدند. تپۀ مارلیک(واقع در رودبار گیلان) و تخته سنگ های رود هراز(در نزدیکی آمل) ، بامردم آمارد پیوند دارند. اقتدار سیاسی و هنر پیشرفتۀ سفالگری، فلزکاری و زرگری آماردی ها را در این مناطق میتوان دید.
آماردیها در متون کهن ایرانی:
در کتاب ون دیداد، آماردیها پیرو اهریمن و سرزمینشان مجاور مرغیانا(مرو امروزی) معرفی شده است:
«سومین و بهترین سرزمین ها که -اهورامزدا–آفرید ، «مَرغیانا» است که نیرومند است و وفادار به آریا؛ اهریمن مرگ زا بر ضد او، اقوام «مَردان» را به وجود آورد.»(3)
این شاهد تاریخی نشان می دهد که سرزمین مرد یا مارد مجاور سرزمین مرو بوده یا اینکه تا آنجا ادامه داشته است. البته نام واژۀ«مرد» شبیه نام واژۀ «مرو» نیزاست. هم چنین شواهد بسیاری نشان میدهد که آماردیها پیش از حمله آریاییها در مرزهای شمال خاوری ایران، میان رود اترک و سرزمین مرو میزیسته اند.
با ورود آریاییها به سرزمینهای جدید، آماردیها که در خود توان ایستادگی در برابر حمله خونین مهاجران تازه نفس را نمیدیدند، راه گریز در پیش گرفتند و در جست و جوی پناهگاه روی به کوهستان البرز نهادند و سرانجام در کنارههای سفیدرود و کوهستانهای جنوب گیلان جای گرفتند. در واقع، به همین دلیل در قدیم سپید رود را آمارد مینامیدند(نقل ازپیرنیا). دیاکونوف نیز در کتاب تاریخ ماد نام قدیم قزل اوزن و سفیدرود را «امرد» نوشته است. از این نامگذاری معلوم میشود که آماردیها مدتهای طولانی در سرزمینهای مجاور سفیدرود سکونت داشتهاند. امروزه پهنهای از نواحی کوهستانی جانب شرقی سفیدرود، آمارلو(عمارلو) نامیده میشود که این نام نیز میتواند یاد آور نام قوم آمارد باشد. هم چنین تپۀ باستانی مارلیک نیز که در جانب شرقی سفیدرود و در شمال غربی آمارلو قرار دارد، تداعیکنندۀواژۀ«آمارد» است. در گیلان، پسوندهای«لک» و «لیک»، پسوندهای سازنده اسم مکان و منتسبکننده به تیره و قوم هستند(مانند: گیل + لک= گیلک یا اَسک+ لک= اَسکلک (مکان زندگی قوم اَسک/سکا)). بنا براین میتوان ، مارلیک را ترکیبی از دو واژۀ«مار/مارد» و «لیک» به معنای قوم و قبیله مارد(آمارد) یا محل زندگی قوم مارد دانست.
دربارۀ نژاد آماردیها اطلاع دقیقی وجود ندارد و پژوهشگران دنیای باستان در این مورد دیدگاههای مختلفی ارائه دادهاند. دکتر محمد جواد مکور آماردیها را از اقوام پیش از آریاییان معرفی مینماید که بین دو قوم غیرآریایی دیگر، یعنی کادوسیان و تپوریان میزیستهاند. اما دکتر نگهبان آماردیها را آریایی میداند و در ضمن تشریح یافتههای خود در تپه مارلیک گفته میگوید:
«به نظر میرسد که اقوام مارلیک یکی از گروههای اولیه هندوایرانی(آریایی) که بعدها در مدارک تاریخی از آن ها با نام ماردها یا آماردیها ذکری آمده است، باشند. این اقوام به نظر می رسد در نیمۀ دوم هزارۀ دوم پیش از میلاد به ارتفاعات دامنههای شمالی البرز در حوزۀ گیلانِ جنوبی وارد شده و در مناطق کوهستانی مستقر گردیدهاند. این اقوام حکومت مقتدر و پیشرفتهای را- از نظر هنر و صنعت- تشکیل داده و از تپۀ مارلیک به عنوان محل آرامگاه سلاطین خود، از قرن چهاردهم تا قرن دهم پیش از میلاد استفاده مینمودند.
البته اکثر منابع و شواهد نشان دهنده این هستند که آماردیها آریایی نبودهاند.
در گزارش های تاریخی برجای مانده ازگذشته ،آماردیها مردمی جنگجو، دلاور، خوشاندام و بلندقامت معرفی شدهاند. استرابون دربارۀ ویژگیهای آنان نوشته است: «آماردها جامۀ سیاه می پوشند و موی بلند دارند و آن کس که دلیرتر باشد، مجاز است با هر زنی ازدواج کند!». سعید نفیسی درباره ی آماردیها و ویژگی های آنان چنین نوشته است:«اَمَرته نام طایفهای قدیمی از گیلان در رودبار، یعنی درههای سفیدرود بوده و این کلمه به زبان قدیم به معنای «نمیرنده/نامیرا» است. پیداست که مردانی بودهاند بسیار تنومند، جانسخت و پُرتاب و توان که دیر از پای در میآمدند و این گروه تا زمانهای تاریخی هنوز در آن ناحیه بوه اند…».
آماردیها به عنوان قومی جنگجو و دلاور تا دورۀ سلطنت فرهاد اول اشکانی در گیلان و هم چنین مازندران از قدرت و نفوذ زیادی برخوردار بودند.
جنگاوری آماردیها:
آماردیها، سوارکارانی ماهر و جنگاورانی قابل بودند و در دنیای باستان به جسارت، بیباکی و سلحشوری شهرت داشتند. بارتلد، آماردیها را جنگجوترین قبیلۀ غیرآریایی معرفی میکند و به خدمت در آمدن به عنوان جنگاور را از پیشههای آماردیان میداند. حتی دختران آماردی از کودکی برای سوارکاری و جنگیدن آماده و تربیت میشدند. والدین پس از آنکه تشخیص میدادند که نوزاد، چپ دست یا راست دست است، پستان همان سمت را با نزدیک کردن ابزار مفرغی خاصی که به خوبی داغ شده بود، از ریشه میسوزانیدند. وقتی دختر به سن بزرگسالی میرسید، به دلیل آنکه یک پستان داشت، میتوانست زه کمان را تا انتها بکشد و به راحتی به کمک تیر و کمان بجنگد. هر دختر آماردی، تنها پس از کشتن سه مرد دشمن اجازۀ ازدواج کردن مییافت. جنگاورترین مردها نیز میتوانستند با هر زنی که اراده کنند، ازدواج نمایند. در دوران باستان که در بسیاری از فرهنگها، زنان از سوار شدن بر اسب منع میشدند، زنهای آماردی، سوارکارانی ماهر بودند و به همین دلیل در برخی از متون کهن از آنان به عنوان آمازونها(زنان اسبسوار اساطیری در باورداشتهای یونانی) یاد شده است.
اندازه کمان آماردیها، چند برابر کمان دیگر اقوام ایرانی بود. دلیل آن هم بدون تاب بودن کمانشان بود. کار با چنان کمانی، نیازمند داشتن سینههایی ستبر، دستهایی بلند و توان بدنی بالا بود، چیزهایی که آماردیها به آنها شهره بودند.
مورخین قدیمی بارها در کتاب هایشان دربارۀ شجاعت و مهارت و جنگند گی آماردی ها در میدان های جنگ دوران باستان (همچون نبرد ترموپیل ، نبرد با ساردی ها یا جنگ با نیروهای نیروهای بابِلی ) اشاره کردهاند . در دوره حاکمیت سلسلههای امپراتوری هخامنشی تا ساسانی، ازاقوام کادوسی وآماردی به عنوان اقوام سلحشور و جنگجو یاد شده است آنان به صورت متحد و یکپارچه ، درسال 331 ق.م،درآخرین جنگ داریوش سوم با اسکندرمقدونی ،موسوم به جنگ گوگمل –اربیل کنونی درعراق –به فرماندهی دوتن ازسرداران معروف هخامنشی به نامهای آتروپاتومازه به نبرد علیه سپاهیان اسکندرمقدونی برخواستند ودرطی یک سال بعد سردار مقدونی به نام پارمن ین که از سوی اسکندر مأمور گشودن سرزمین کادوسی ها و آماردیها شده بود ازجنگجویان متحد آماردی و کادوسی شکست را پذیرفت.
درنبرد گوگمل پیشاپیش داریوش سوم، در سه جهت و هر جهتی صف به صف، جنگاوران هندی ، کاری و آناپاست حضور داشتند و در این میان ،گرداگرد داریوش سوم وهمۀ خانواده وبزرگ زادگان هخامنشی او را تیراندازان مخوف آماردی ، به عنوان محافظ ،احاطه کرده بودند.
درکتاب «تاریخ طبرستان»، با یاد کرد از یک دانشنامه از کتابخانۀ دانش همگانی ،چاپ۱۸۸۲میلادی،آمده است: «کنستانتین چه ارمدر۶۸۶میلادی، دوازده هزاراز «مردیها»را، که قبیله ای جنگجو وایرانی نژاد بودند و دربخشهای جنوبی دریای کاسپین میزیستند، برای سد و جلوگیری تاختنهای اعراب به سرزمین لبنان کوچانید.»
لباس و پوشش آماردیها:
از روی الیاف و پارچههای یافتشده در قبور مربوط به آماردیها و همچنین با توجّه به نقوش آدمیان بر ظرفها و ابزارهای دستساز این قوم، میتوان اطلاعاتی راجع به البسه و پوشش آماردیها به دست آورد. لباس آماردیها، چه زن و چه مرد، پوششی بافتهشده و پارچهای از جنس پشم بز و گوسفند و غالبا به رنگ سیاه یا دیگر رنگهای تیره بود و بالا تنه را تا بالای زانوان(میانۀ ران) میپوشانید. پس از به تن کردن این لباس، دو بخش پیشین آن را روی هم میآوردند و کمربندی(از جنس پارچه یا چرم) روی آن، دور کمر می بستند. پوشیدن شلوارمرسوم نبود و هیچ مدرکی دال بر استفاده از پایافزار(چموش و مانند آن) به دست نیامده است. از تپه مارلیک، قطعه سفالی به دست آمده است که بر روی آن، چهره زنی که پوششی همچون روسری بر سر دارد ترسیم شده است، گره این روسری، همانگونه که امروزه نیز در گیلان متداول است، بالای سر(روی پیشانی) بسته شده است.
کشف گنج مارلیک:
درپاییز 1340 شمسی هنگام بررسی منطقه ی رودبار استان گیلان برای آماده کردن نقشهی باستان شناسی ایران ، تپهای در شمال دهکدۀ «نصفی» دردرۀ«گوهررود»کشف شد که ازنظر تاریخ وهنرگذشته ی ایران از هر نظرجایگاه ویژهای دارد. این تپه آثار ارزنده ی قبرستان فرمانروایان و سرداران قومهایی را در خود پنهان داشته است که در سالهای پایانی هزارۀ دوم تا سالهای آغازین هزارۀ یکم پیش ازمیلاد درشمال ایران فرمانروایی میکردهاند. این تپه،که امروزه با نام تپۀ مارلیک شناخته میشود ، ازمیانۀ پاییز سال 1340 تا پایان پاییز 1341 به سرپرستی دکترعزت الله نگهبان کند و کاو شد و 53 آرامگاه درآن کشف شد که هرکدام از آنها ازآثارارزندهی هنری پربود.
آرامگاههای کشف شده در کندوکاو گورستانهای فرمانروایان مارلیک، باوجودی که بنابر قدرت و اهمیت و ثروت صاحبان خود از نظر ساختمان و چیزهای درون آن ها ، با هم تفاوت داشتند، اماهمگی نشان دهندۀ باورها واندیشههای باشند گان باستانی آنجا دربارۀ زندگی پس ازمرگ است. هچنینسندهایار زندهای برای باستان شناسان در زمینه یپیشرفت هنر و صنعت ایران در گذشته است که امروزه بررسی آنها کمک شایانی به روشن شدن گوشه های تاریک تاریخ کشور میکند. جام افسانهی زندگی یکی از این آثار ارزنده است که نشان میدهد چگونه یک هنرمند باستانی کوشش کرده است داستانی را در چند صحنه ی از آغاز تا پایان بر دیواره ی یک جام طلایی به نمایش بگذارد.جامهای طلایی نفیس و گرانبهای «گاوهای بالدار»، «اسبهای تک شاخ»و «افسانه زندگی»که در موزه ایران باستان وخزانه بانک مرکزی ایران نگهداری میشوند ،پشتوانۀ پول ملی کشورمان هستند.
بی نظیر! 👌
ممنون از مقاله خوبتون